ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (1) بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ (2) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (3) قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (4) بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (5) أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (8)

´محل نزول سوره ق: مکه

مکّى غیر از آیات 38 و 39 «حسن»

مکى غیر از آیه (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: 38‏) تا آخر آیه. «ابن عباس»

´تعداد آیات: 45 آیه به اجماع مفسرین
´فضیلت سوره:

ابى بن کعب از پیامبر خداn: «من قرأ سورة ق هون الله علیه تارات الموت و سکراته‏: هر کس سوره ق را بخواند خداوند سکرات موت را بر او آسان سازد.»

ابو حمزه ثمالى از حضرت باقرg: «و من أدمن فی فرائضه و نوافله سورة ق وسع الله فی رزقه و أعطاه کتابه بیمینه و حاسبه حسابا یسیرا:  هر کس به طور مداوم در نمازهاى فریضه و نافله خود سوره ق را بخواند، خداوند روزى او را وسعت داده، کتابش را به دست راستش داده، حساب آسانى از او خواهد کشید».

تناسب سوره با قبل:

حجرات: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15) قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (16) یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (17) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

´پس از آنکه خداوند سوره قبلى را با یادآورى ایمان و شرایط آن براى بندگان ختم فرمود، این سوره را با یاد نمودن چیزهایى که ایمان به آن واجب است مانند قرآن و ادلّه توحید شروع کرده است.

 

«ق» به عنوان یک آیه به حساب نیامده، و نیز حروفى نظیر آن مانند «ن» و «ص»، آیه حساب نشده‏اند، زیرا «ق» حرف مفرد است، و حروف مفرد آیه به حساب نمى‏آیند چون از شباهت به جمله دور هستند، اما حروف مرکب که به جمله شباهت دارند و در اوائل سوره‏ها قرار دارند مانند طه و حم و الم و ... یک آیه محسوب مى‏شوند.

مفردات:
´مجید: بزرگوار و صاحب مجد و عظمت و مورد احترام، مجد در زبان عرب به معنى شرافت فوق العاده است،

 گفته مى‏شود: (مجد الرّجل و مجد مجدا) هنگامى که شخص داراى عظمت و احترام باشد. اصل این لغت از گفته اعراب گرفته شده است که مى‏گویند: (مجدت الإبل مجودا) هنگامى که شکم شتر در اثر بسیار خوردن علف در بهار بزرگ شود، و (امجد فلان القوم) یعنى از آنان پذیرایى نمود، شاعر عرب گوید:  

أتیناه زوارا فامجدنا قرى‏   من البت و الداء الدخیل المخامر

´عجبوا: عجیب و عجب چیزى را گویند که سبب و علّت آن شناخته نشده است.
´مریج: چیزى است که به هم آمیخته و از هم شناخته نمى‏شود، و در اصل به معنى روانه چیزى است با چیز دیگر که از (مرج) است.

شاعر عرب گوید: فجالت فالتمست به حشاها  فخرّ کأنّه غصن مریج

یعنى در اثر کثرت شعب آن به هم اشتباه شده بود. و (مرجت عهودهم و امرَجُوها) یعنى: پیمانهاى خود را در هم ریختند و به آنها وفا نکردند.

 

تفسیر 

1. ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (1)

1ـ)  «ق»:

1. این حرف اسمى است از اسماء اللَّه (ابن عباس)

2. ق اسم کوهى است که بر زمین احاطه دارد که این کوه از زمرد سبز بوده، و سبزى آسمان از آن است‏. (ضحاک و عکرمة)

3. ق به معنى (قضى الأمر) یا (قضى ما هو کائن) است یعنى: کار از کار گذشته یا آنچه باید انجام گیرد شده است، همانگونه که در (حم) گفته‏اند به معنى: (حمّ الأمر) است ‏(بعضى)

«وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» یعنى: قرآنى که در پیشگاه خداوند داراى احترام بوده، خودش ذاتا داراى عظمت است و خیر بسیار و نفع بی‌شمار دارد، سوگند به این قرآن که روز قیامت برانگیخته خواهى شد.

بعضى: تقدیرش، سوگند به قرآن مجید که محمدn رسول خداوند است، به دلیل آیه بعد: «بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ

 

2.«بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» 
  یعنى: قومت بدین جهت تو را تکذیب ننمودند که تو را دروغگو دانسته باشند، بلکه از این در شگفت بودند که بیم دهنده‏اى از خودشان آمده است، و فکر مى‏کردند که هیچگاه جز بر فرشته وحى نخواهد شد!

 

 «فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ» یعنى: این مطلب تعجّب‏آور است و تعجّب مى‏کردند که محمّدn رسول خدا به سوى آنان باشد، و لذا رسالت او را منکر شدند، و برانگیخته شدن پس از مرگ را نیز انکار نمودند.
3. «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً»؟!
یعنى: آیا پس از خاک شدن دوباره برانگیخته‏ شده، زنده باز مى‏گردیم؟!
«ذلِکَ» این بازگشت که مى‏گویند
«رَجْعٌ بَعِیدٌ» بازگشتى است دور از توهّم و فکر انسان، و بازگشتى است باور نکردنى از جهان، یعنى: این شدنى نیست، زیرا امکان ندارد.
4. «قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ»
ما خوب مى‏دانیم که زمین چگونه گوشت و خون آنان را مى‏خورد، و چگونه استخوانهایشان را فرسوده مى‏سازد، بنابراین براى ما بازگرداندن آنها سخت نمى‏باشد.
´«وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ»

1. ما کتابى داریم که تعداد و اسامى آنان را حفظ مى‏کند، و این کتاب لوح محفوظ است که هیچ چیز از آن استثناء نخواهد شد.

2. بعضى: حفیظ یعنى کتابى که از فرسودگى و کهنه شدن محفوظ است، و آن کتاب حافظان است که اعمال آنان را مى‏نگارند.

آن گاه خداوند از تکذیب آنان خبر داده مى‏فرماید:
5. «بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ» 
حق: 1. قرآن، 2. رسول خداn (بعضى ).
«فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ»

1. آنان در این باره سردرگم هستند، گاهى مى‏گویند: محمّدn دیوانه است، گاهى مى‏گویند: افسونگر است، گاهى مى‏گویند: شاعر است، و در کار خود سرگردانند، چون از حال او آگاهى ندارند، و بر یک سخن تکیه نمى‏کنند.

2. نسبت به قرآن نیز یک بار مى‏گویند: سحر است، بار دیگر مى‏گویند: شعر است، گاهى هم مى‏گویند: به خدا افتراء بسته شده است، و در این باره سردرگم هستند.

هیچ ملتى حق را رها نساختند مگر آنکه کارشان در هم پیچیده شد. (حسن)

قدرت برانگیختن مردگان

6. «أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ»؟
آیا در بناء آسمان با عظمتش و نظم و ترتیب عالى آن، هیچ تفکّر نمى‏کنید که:
«کَیْفَ بَنَیْناها»؟ چگونه آنها را بناء نموده‏ایم؟ بى آنکه تکیه‏گاه و ستونى داشته باشند؟
«وَ زَیَّنَّاها» و این آسمانها را با ستارگان ثابت و سیّار زینت دادیم.
«وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ» آسمان داراى شکافها و جدایى نیست.
در آن تفاوت و اختلاف نیست، و اینکه گفته است (فوقهم بنیناها) بنا براین است که آسمان را مى‏بینند ولى در باره آن تفکّر نمیکنند. (کسایی) «وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً : نبأ/12»
7. «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها»
زمین را گسترش دادیم.
«وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ» کوه‏هایى پا برجا روى زمین گذاردیم تا زمین را از لرزش بازدارد.
«وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» یعنى از هر صنفى خوش منظر (ابن زید)
بهجت:

1. عبارت است از حسنى که به هنگام دیدن جلوه‏اى دارد مانند گل و درختان و باغهاى سرسبز.

2. بهیج چیزى را گویند که هر کس آن را ببیند با دیدن آن خوشحال مى‏شود، پس به معنى مبهوج به است.(اخفش)

8. «تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏» این کار را انجام دادیم به خاطر آگاهى دادن‏ تا به وسیله آن امر دین روشن شود.
 نیز براى یادآورى: «لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ» بندگانى که روى به سوى خدا نهاده‏ اند.

آیات 1ـ 8 سوره قاف در تفسیر کشاف

1. «ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ * بَلْ عَجِبُوا » مثل «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا» است، زیرا در یک سبک و سیاق است.
«المجید» : دارای مجد و شرافت بر کتاب‌های دیگر،

هر کس به معانی آن احاطه‌ی علمی پیدا کرده و بدان عمل نماید، نزد خدا و مردم بلند مرتبه خواهد بود، زیرا این شرافت به سبب خدای بلند مرتبه و با شرافت است، پس جایز است بنده به صفت خدا توصیف شود.

 

2. ´«بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»

بیانگر انکار تعجب ایشان است در مورد چیزی که جای تعجب ندارد،

مردی ایشان را می‌ترساند که مردم واسطه‌گری، عدالت و امانت او را در مورد خودشان دانسته‌اند و چنین مردی که دلسوز و نصیحت کننده‌ی قوم خود است، می‌ترسد که به ایشان بدی و ناخوشایندی برسد، و زمانیکه دانست چیز ترسناکی به ایشان سایه افکنده، لازم است که ایشان را ترسانده و برحذر دارد. به خصوص در مورد چیزی که در نهایت ترس و مراقبت می‌باشد.

انکار آیه از تعجب ایشان نسبت به برانگیخته شدن انسان

با اینکه ایشان به قدرت خداوند متعال بر آفرینش آسمان‌ها و زمین و بین آندو علم دارند و می‌دانند که خدا آفریننده‌ی هر چیزی و پدید آورنده‌ی آن است؛ ضمن اینکه ایشان به آفرینش اولیه اقرار کرده و عقل نیز به جزاء و پاداش شهادت می‌دهد.

«فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ *أَإِذا مِتْنا» دلالت می‌کند بر اینکه تعجب ایشان از بعثت، بیشتر جای بعید شمردن و انکار کردن  دارد.
«مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ »
اسم ظاهر «کافرون» را به جای ضمیر قرار داد تا شهادت دهد به اینکه ایشان قبل از گفتارشان، در کفر بزرگی به سر می‌بردند.
این امر اشاره به بازگشت انسان‌ها می‌کند و «إذا» به فعلی که در تقدیر است«ضمیر در رجع»، منصوب شده که معنای آن چنین است: «أحین نموت و نبلى نرجع؟ آیا هنگامی که مردیم و پوسیده شدیم، ‌باز می‌گردیم؟»

 

3. ´«ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ»

1. قول کافران: «رَجْع» این امر را بعید و غیر قابل باور دانسته‌اند، مثل گفتار تو که می‌گویی: این گفتار بعید است، و فلانی در گفتارش حرف‌های بعیدی می‌زد. معنای آن این است: قابل تصور نیست.

2.قول خداوند متعال: جایز است «رجع» به معنای «مرجوع: جواب» باشد و این جمله جواب از جانب خداوند متعال است که انکار کافران در مورد مبعوث شدن را بعید می شمرد؛ بنابر این تفسیر نیکوست، قبل از این جمله وقف شود.

قرائت دیگر: «إذا متنا» است که نقش آن خبر است و معنای آن چنین می‌شود: زمانیکه مردیم، بعد از  آن بر می‌گردیم، دلالت بر این عبارت «ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ» است.
اشکال: چه چیزی ظرف را نصب داده اگر «رجع» به معنای «مرجوع: جواب» باشد؟

جواب: آنچه منذر بر آن دلالت می‌کند از بعثت که همان چیزی باشد که بدان انذار می‌شوند.«أ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً نُبعَثُ»

نکته: عامل نصب إذا همیشه جواب شرط است، چون شرط مضافا اللیه و معمول اذا است.

 

4. «قَدْ عَلِمْنا»
آیه به بعید دانستن بازگشت ایشان جواب می‌دهد، زیرا کسی که علمش دقیق است تا آنجا که کم کردن زمین از اجساد مردگان و خورده شدن گوشت و استخوان ایشان را مطرح می‌کند، چنین کسی (خدا) قادر بر بازگشت ایشان به همان شکلی است که زندگی می‌کردند.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : «کل ابن آدم یبلى إلا عجب الذنب: هر فرزند آدمی کهنه می‌شود مگر  استخوان پشتش»
سدی: «ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ» یعنی آنچه می‌میرد و در زمین از ایشان دفن می‌شود.
«کِتابٌ حَفِیظٌ»

1. کتابی که از شیاطین و از تغییرات محفوظ است که منظور لوح محفوظ است.

2. یا حافظ آن چیزی است که در آن به امانت نهاده شده و در آن نوشته شده است.


5. بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (5)
آنها حقّ را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیّرند!
«بَلْ کَذَّبُوا» بل اضرابیه است که از «بل» قبلی (آِیه 2) پیروی کرده است، برای اینکه دلالت کند که ایشان امری عظیم‌تر و بدتر از تعجبشان انجام دادند و آن تکذیب حق یعنی نبوتی بود که با معجزات در ابتدای امر ثابت شده بود و ایشان بدون تفکر و تدبّر حق را تکذیب کردند.
«فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ» آنها در کار خودشان مضطرب و پریشان بودند. ایشان یکبار می‌گفتند: او شاعر است، بار دیگر می‌گفتند: او ساحر است، و بار دیگر: کاهن است و بر یک چیز ثابت نمی‌ماندند.
مریج به معنای مضطرب است، گفته می‌شود: مرج الخاتم فی أصبعه و جرج: انگشتر در انگشتش چرخید و جنبید. قرائت شده:  « لَمَّا جاءَهُمْ» به صورت « لِما جاءَهُمْ» به کسر لام و ما مصدریه.
گفته شده: «بِالْحَقِ‏» 1.  قرآن 2. خبرهای مبعوث شدن.
6. ´« أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا:
آیا نگاه نکردند» به آثار قدرت الهی در آفرینش عالم هستی، هنگامی که برانگیخته شدن را انکار کردند؟
«بَنَیْناها» برافراشتیم آن را بدون ستون.
«مِنْ فُرُوجٍ: بدون شکاف‏» پارگی، در آن هیچ شکافی نیست، سالم و بدون عیب است، نه در آن پارگی است و نه شکافی و نه خللی، مثل این قول خداوند متعال که می‌فرماید:
«هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ: آیا در آن هیچ شکاف و خللی مشاهده می‌کنی؟»
7. ´ترجمه: و زمین را گسترش دادیم و در آن کوه‏هایى عظیم و استوار افکندیم و از هر نوع گیاه بهجت‏انگیز در آن رویاندیم، (7)
«مَدَدْناها» گسترش دادیم آن‌را.
«رَواسِیَ‏» کوه‌های ثابت.

اگر کوه‌ها نبودند، زمین منحرف می‌شد.

«مِنْ کُلِّ زَوْجٍ‏» از هر صنفی
«بَهِیجٍ‏»  که به خاطر نیکویی آن مسرور می شود.
8. ´ترجمه: تا وسیله بینایى و یادآورى براى هر بنده توبه کارى باشد! (8)
«تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى» تا با آن ببیند و ما متذکر می‌شویم هر «عَبْدٍ مُنِیبٍ: بنده‌ی بازگشت کننده‌ای را» که به سوی پروردگارش باز می‌گردد، در پدیده‌های آفرینش فکر می‌کند.
قرائت :

1. «تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى»

2. «تَبْصِرَةٌ وَ ذِکْرىٌ» به رفع، یعنی آفرینش آن از روی بینش بود.

 


موضوع :